عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام یازدهم حضرت امام حسن عسکری (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند
سرویس شعر آیینی عقیق: به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام یازدهم حضرت امام حسن عسکری (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند:


سید رضا موید:

اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود

اى میر عسکرى لقب، اى فاطمى نسب
آن را که نیست مهر تو از زندگى چه سود؟

علمت محیط، بر همه ذرات کائنات
فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود

تاریخ تابناک حیاتت، گر اندک است
بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود

عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو
زنگار کفر از دل نصرانیان زدود

این افتخار گشته نصیبت که از شرف
در خانۀ تو مصلح کل دیده برگشود

اى قبلۀ مراد که در برکة السّباع
شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود

قربان دیده‌اى که به بزم تو فاش دید
جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود

قرآن ناطقى تو و قرآن پاک را
الحق مفسّرى، ز تو شایسته‌تر نبود

دشمن بدین کلام ستاید تو را که نیست
در روزگار، چون تو به فضل و کمال و جود

شادى به نزد مردم غمدیده نارواست
جان‌ها فداى لعل لبت کاین سخن سرود

مدح شما، ز عهدۀ مردم برون بود
اى خاندان پاک، که یزدانتان ستود

از نعمت ولاى شما خاندان وحى
منّت نهاد بر همگان، خالق ودود

اى پور هادى، اى حسن العسکرى ز لطف
بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درود


زهی آن عبد خدایی که خدایی‌ست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش

حسن بن علی این نجل جواد بن رضا را
که درود از علی و فاطمه و احمد و آلش

هر که بگرفته به رخ آبرو از خاک در او
اشک شوق آمده در چشمۀ چشم آب زلالش

هر که شد دور از او، گلشن فردوس، حرامش
هر که شد زائر او، وصل خداوند، حلالش

هر که بی‌مهرِ وی آرد به جزا طاعتِ سلمان
کلِّ طاعت به سر دوش شود کوهِ وبالش

او بوَد عسکری و عسکر او خیل ملائک
گو بیایند همه دیو صفت‌ها به قتالش

گرچه در تحت نظر بود، ولی فاتح دل شد
که روی سینه بُوَد مهدی موعود، مدالش...

رَف‌رَفِ عقل کجا و پر پرواز عروجش؟
بیم دارم که به یک لحظه بسوزد پر و بالش

ز بهشت حرم سامره‌اش هرکه گریزد
به خدا دیدن گلزار بهشت است محالش

عوض خشم از او لالۀ لبخند ستاند
هر که با قهر کند روی به میدان جدالش

صلوات علی و فاطمه و خیل امامان
به کمال و به جلال و به جمال و به خصالش

گو بگردند ملائک همه‌جا ملک خدا را
نه توان دید نظیرش، نه توان یافت مثالش

از خدا تا ابدالدهر جدا مانده و مانَد
هر که از راه محبت نبرد ره به وصالش

اوست آن باغ بهاری که خزان دور ز دوْرش
اوست آن مهر فروزان که به حق نیست زوالش

ناز بر جنّت و فردوس کند در صف محشر
گر بوَد در کفن شیعه گیاهی ز نهالش

جان نهم در کف ساقی اگر از لطف و عنایت
دهدم جام و در آن جام بوَد عکس خیالش

قعر دریا و پر کاه خدایا چه بگویم؟
نظم من چون ببرد راه به دریای کمالش؟

مدح او گر زِ خلایق نبوَد می‌سزد آری
پسرش مهدی موعود زند دم ز مقالش...


حسن لطفی:

زمین شدیم ولی آسمانِ ما حسن است

کرانه‌ایم ولی بی کرانِ ماحسن است

گره گره همه اما امانِ ما حسن است

پُر از حسن لبِ ما نوشِ‌جانِ ما حسن است

هزار شُکر تمامِ جهانِ ما حسن است

 

رسید جلوه‌ای و باز یاعلی گفتیم

پس از دو یاحسن از چارتا علی گفتیم

دوباره از حسن و مرتضی علی گفتیم

حسن حسن همه‌ی عمر با علی گفتیم

به فاطمه بنویسید جانِ ما حسن است

 

بساطِ عاشقی‌ام جور شد به لطف شما

و سهمِ سفره‌ی ما نور شد به لطف شما

از آن زمان که زمین طور شد به لطف شما

گدای سامره مشهور شد به لطف شما

تمامِ عمر فقط آب و نانِ ما حسن است

 

برای عرضِ ادب شاعران کم آوردند

برای پیش کشیِ تو جان کم آوردند

به پای بوسی تو آستان کم آوردند

قلم زدند به عُمر و زمان کم آوردند

که عشق در رگ و در استخوانِ ما حسن است

 

گداشدیم بگوییم این سخن ها را

نوشته اند خدایِ کَرَم حسن ها را

برای ما که نوشتند پَر زدن ها را

به سامرایِ شما رفتن آمدن ها را

هزار شُکر که رزقِ دُکانِ ما حسن است

 

به روی شانه اگر گیسویت رها بشود

عجیب نیست اگر قبله سامرا بشود

حسن نماز و حسن قبله‌ی دعا بشود

حسن رکوع و حسن سجده‌های ما بشود

میان کرببلا هم اذان ما حسن است

 

نوشته اند بر این خانه از قدیم:الله

که با تو جلوه کند جلوه‌ای عظیم: الله

عصا بدست رسیده است پیشِ تو کلیم الله

کلیم تا که بگوید حسن کریم الله

چه غم از این همه غم،مهربانِ ماحسن است

 

اگرچه تکیه‌گَهِ خانه‌ها پدر باشد

پدر همیشه همه کاره‌اش پسر باشد

پسر برای پدر پاره‌ی جگر باشد

پسر که هست گدا هم که پشت در باشد

بزرگ خانه‌ی صاحب زمانِ ما حسن است


محمد بیابانی:

دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را
نگاهی باز می‌گیرد سر راه نگاهم را
کدام آغوش بین خویش جا داده‌ست ماهم را
که برگردانده امشب سوی دیگر قبله‌گاهم را

من امشب حاجی این قبله، این قبله‌نما هستم
من امشب بنده مولای «سُرَّ مَن رَءا» هستم
 
وزیده از پگاه شهر پیغمبر نسیمی که...
...رسیده سال‌هایی قبل همراه شمیمی که...
...تمام شهر را پر کرد آن فیض عظیمی که...
...خبر داده‌ست باز از جلوه دست کریمی که...

...همان خُلق و همان خو در جمالش منجلی باشد
وَ مثل آن حسن آرام جان یک علی باشد
 
نگاهت چون مسیحایی‌ست که بر مرده‌ها جان است
که گاهی لرزه بر اندام مأموران زندان است
و یا ابری‌ست که در آسمان هم حکم باران است
بگو این چشم انسان است یا از آن یزدان است

تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی
صفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟
 
رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید
حریمت کعبه آمال، قبرت قبله امید
گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه می‌خواهید
دخیل عشق بندید از همان جا بر در خورشید

اگر که سائل شهر مدینه، مجتبی دارد
کسی چون عسکری را هم گدای سامرا دارد
 
می‌آیی و برای مهدی‌ات دلداده می‌سازی
هزاران عاشق در دام عشق افتاده می‌سازی
ز اشک دیده چشم انتظاران جاده می‌سازی
برای امر غیبت شیعه را آماده می‌سازی

میان پرده، اسرار خدا را بی‌صدا گفتی
برای شیعیانت «أفضل الاعمال» را گفتی
 
تو آن معنای پروازی که بی‌تو هیچ بالی نیست
زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست
به جز درد فراق مهدی‌ات آقا ملالی نیست
یقیناً در کنار ماست امشب جاش خالی نیست

دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقاجان
دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان



ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین