۱۰ فروردين ۱۴۰۳ ۲۰ رمضان ۱۴۴۵ - ۰۷ : ۱۸
سالروز درگذشت عمربن عبدالعزيز؛
مردم شام حدود 60 سال به سبّ و لعن بر علي (ع) عادت كرده بودند؛ معاويه و خلفاي بعد از او هر چه توان داشتند، كينه خود را نسبت به علي (ع) آشكار ساختند تا اینکه فردی از بنیامیه از این امر ناراحت شد...
عقیق: بنی امیه نژادی از قریش هستند که به امیه بن عبد الشمس بن عبد مناف منسوبند و دوران حکومت آنها از معاویه بن ابی سفیان آغاز و به مروان حمار یا مروان دوم که چهاردهمین آنها است ختم می شود و مدت حکومت آنها از سال 41 هجری قمری شروع و به سال 132 که به دست ابومسلم خراسانی سردار ایرانی منقرض شدند، پایان یافت.
به این بچه ها چنان آموخته بودند که بدون اینکه قصد خاصی هم داشته باشند، دو کلمه که صحبت میکردند، تا کسی حرکتی میکرد و از او می پرسیدند چرا این کار را کردی؟ وقتی میخواست بگوید من این کار را نکردم، العیاذبالله می گفت: «لعنت بر علی، کی من چنین کاری کردم؟»
دیدم وقت گذشت و حس کردم که امروز نمی خواهد به من درس بدهد. پیش خود گفتم: باید بفهمم چرا نمی خواهد به من درس بدهد. این بار به محض اینکه گفت: «السلام علیکم» دیگر مجال ندادم، فورا سلام کردم و گفتم: استاد! آیا امروز نمیخواهید به من درس بدهید؟
دیدم رفتارش با من جور دیگری است. گفتم: آیا تقصیری کرده ام؟ گناهی کرده ام؟ گفت: آن چه کاری بود که در کوچه کردی؟ آن چه بود که من از تو شنیدم؟گفتم: چه چیزی؟
موضوع را گفت. بعد، از من پرسید: تو از چه موقع اطلاع پیدا کردی که خداوند پس از آنکه بر اهل بدر راضی شد بر آنها غضب کرد؟ (اهل تسنن مسئله اهل بدر را قبول دارند) من هم بچه بودم و بی اطلاع، گفتم: مگر علی هم از اصحاب بدر بود؟ گفت: «هل البدر الا لعلی؟!» مگر در بدر قهرمانی غیر از علی بود؟ اصلا بدر مال علی است و از آن پس تصمیم گرفتم که دیگر این کار را نکنم.
گفت: اگر ما او را این طور نکوبیم و لعن نکنیم، امروز نمیتوانیم بچه هایش را بکوبیم و ادامه داد: ما گذشته اینها را باید این گونه بکوبیم تا بچه هایشان موقعیت خلافت پیدا نکنند. اگر بنا باشد که علی را آن طور که هست بشناسانیم به شر بچه هایش گیر می کنیم، چون مردم خواهند گفت مستحق خلافت آنها هستند.
عمربن عبدالعزیز می گوید: من این دو قضیه را که دیدم با خودم عهد کردم که اگر روزی قدرت پیدا کردم، سب و لعن علی علیه السلام را قدغن کنم و قدغن هم کرد.
آنگاه عمربن عبدالعزيز، سرنخ را به دست گرفت و به مجلسيان گفت: «انصاف بدهيد آيا ميتوان داماد پيامبر (ص) را با آنهمه فضل و كمال، دشنام داد؟» مجلسيان سر به زير افكندند، و سر انجام در همان مجلس طرح عمربن عبدالعزيز جا افتاد و او فرمان داد كه ديگر براي هيچكس، سبّ و لعن علي (ع) روا نيست.
خليفه مسلمين دو كار مهم با طرح و تاكتيك خاص انجام داد
عمر بن عبدالعزيز (دهمين خليفه اموي) در ميان خلفاي بني اميّه به گونه دیگری بود؛ او علاوه بر كارهاي مهّمي كه در دوران خلافتش انجام داد، دو كار مهم نيز با طرح و تاكتيكي خاص انجام داد، يكي اينكه سبّ و لعن اميرالمؤمنان علي (ع) را ممنوع كرد؛ دوم اينكه فدك را به فرزندان حضرت زهراء (س) برگرداند.
در مورد اول، ناگفته روشن است كه مردم حدود شصت سال به سبّ و لعن بر علي (ع) عادت كرده بودند و معاويه و خلفاي بعد از او هر چه توان داشتند، كينه خود را نسبت به علي (ع) آشكار ساختند، پيران در حال كينه علي (ع) مردند، و كودكان با اين برنامه بزرگ ميشدند، در اين صورت ممنوع كردن اين بدعت كه به صورت سنّت در آمده بود نياز به طرحي ظريف و قوي داشت.
يگانه راه برداشتن سب لعن علي(ع) فتواي علماي بزرگ اسلام است
عمر بن عبدالعزيز با يك طرح مخفيانه به اين كار دست زد. او فكر كرد كه يگانه راه برداشتن سبّ لعن علي (ع)، فتواي علماي بزرگ اسلام به اين امر است.
عمربن عبدالعزیز می گوید: دو قضیه باعث شد که من این کار را منع کردم؛ یکی اینکه وقتی بچه بودم معلم سرخانه ای داشتم که می آمد و به من درس می آموخت. در کوچه با بچه های هم سن و سال بازی می کردیم.
به این بچه ها چنان آموخته بودند که بدون اینکه قصد خاصی هم داشته باشند، دو کلمه که صحبت میکردند، تا کسی حرکتی میکرد و از او می پرسیدند چرا این کار را کردی؟ وقتی میخواست بگوید من این کار را نکردم، العیاذبالله می گفت: «لعنت بر علی، کی من چنین کاری کردم؟»
عمربن عبدالعزیز می گوید: یک بار که ما در کوچه مشغول بازي بوديم و معلم من از آنجا گذشت و چنين رفتاري از ما سر دارد. معلم قرار بود برای تدریس به من به مسجد برود و من هم به آنجا بروم، به مسجد رفتم دیدم مشغول نماز است.
منتظر ماندم تا نمازش تمام شود. تا گفت «السلام علیکم» به سرعت از جا بلند شد و دوباره گفت:«الله اکبر» تا این نماز تمام شد زود بلند شد و نماز دیگری را شروع کرد.
دیدم وقت گذشت و حس کردم که امروز نمی خواهد به من درس بدهد. پیش خود گفتم: باید بفهمم چرا نمی خواهد به من درس بدهد. این بار به محض اینکه گفت: «السلام علیکم» دیگر مجال ندادم، فورا سلام کردم و گفتم: استاد! آیا امروز نمیخواهید به من درس بدهید؟
دیدم رفتارش با من جور دیگری است. گفتم: آیا تقصیری کرده ام؟ گناهی کرده ام؟ گفت: آن چه کاری بود که در کوچه کردی؟ آن چه بود که من از تو شنیدم؟گفتم: چه چیزی؟
موضوع را گفت. بعد، از من پرسید: تو از چه موقع اطلاع پیدا کردی که خداوند پس از آنکه بر اهل بدر راضی شد بر آنها غضب کرد؟ (اهل تسنن مسئله اهل بدر را قبول دارند) من هم بچه بودم و بی اطلاع، گفتم: مگر علی هم از اصحاب بدر بود؟ گفت: «هل البدر الا لعلی؟!» مگر در بدر قهرمانی غیر از علی بود؟ اصلا بدر مال علی است و از آن پس تصمیم گرفتم که دیگر این کار را نکنم.
عمربن عبدالعزیز می گوید قضیه دوم مربوط است به زمانی که پدرم حاکم مدینه بود. پدرم که خطبه میخواند می دیدم که خیلی فصیح و بلیغ حرف می زند جز آنجا که می رسد به لعن علی (علیه السلام) که گویی زبانش به لکنت می افتد. در خلوت از پدرم پرسیدم: تو چرا همه چیز را خوب بیان میکنی الا این یکی را؟ علتش چیست؟
مردي كه ما لعن ميكنيم از تمام صحابه پيامبر (ص) افضل است
گفت: آخر این مردی که ما داریم لعن میکنیم از تمام صحابه پیامبر افضل است و هیچ کس بعد از پیامبر به اندازه او مستحق درود نیست. گفتم: اگر این طور است چرا او را لعن می کنی؟
گفت: اگر ما او را این طور نکوبیم و لعن نکنیم، امروز نمیتوانیم بچه هایش را بکوبیم و ادامه داد: ما گذشته اینها را باید این گونه بکوبیم تا بچه هایشان موقعیت خلافت پیدا نکنند. اگر بنا باشد که علی را آن طور که هست بشناسانیم به شر بچه هایش گیر می کنیم، چون مردم خواهند گفت مستحق خلافت آنها هستند.
عمربن عبدالعزیز می گوید: من این دو قضیه را که دیدم با خودم عهد کردم که اگر روزی قدرت پیدا کردم، سب و لعن علی علیه السلام را قدغن کنم و قدغن هم کرد.
کیفیت قدغن کردن لعن به علی (ع)
كیفیت قدغن کردن را بعضی به این شکل نوشته اند که ذهن مردم شام را همان چیزی که در دوران کودکی ذهن عمربن عبدالعزیز را مسخ کرده بود مبني بر اينکه علی (علیه السلام) مردی بود که اصلا مسلمان نبود و کافر بود و برای مردم شام جز کفر علی علیه السلام مسئله دیگری مطرح نبود.
عمربن عبدالعزیز مخفيانه يك پزشك يهودي را ديد و به او گفت علما را دعوت به مجلس ميكنم، تو هم در آن مجلس حاضر شو و در حضور آنها از دختر من خواستگاري كن، من ميگويم از نظر اسلام جايز نيست كه دختر مسلمان با شخص كافر ازدواج كند، تو در پاسخ بگو پس چرا علي كه كافر بود داماد پيامبر (ص) شد، من ميگويم علي (ع) كه كافر نبود، شما بگو اگر كافر نبود پس چرا او را سبّ و لعن ميكنيد، با اينكه سبّ و لعن مسلمان جايز نيست، آنگاه بقيه امور با من.
طبق طرح عمربن عبدالعزيز، مجلس ترتيب يافت و طبق دعوت قبلي، بزرگان و اشراف بني اميّه و علماي وابسته در آن مجلس شركت كردند، در اين شرائط، پزشك يهودي دختر عمربن عبدالعزيز را خواستگاري كرد.
عمر گفت: اين ازدواج از نظر اسلام جايز نيست، زيرا ما مسلمان هستيم و ازدواج دختر مسلمان با مرد يهودي جايز نيست. يهودي گفت: پس چرا پيامبر اسلام (ص) دخترش را به ازدواج علي كه كافر بود درآورد؟ عمر گفت: علي (ع) كه كافر نيست، بلكه از بزرگان اسلام است.
دیگر سب و لعن علی (ع) جایز نیست
يهودي گفت: اگر او كافر نبود، پس چرا او را لعن و سبّ ميكنيد؟! در اينجا بود كه همه مجلسيان، سرها را به زير افكندند و شرمنده شدند.
آنگاه عمربن عبدالعزيز، سرنخ را به دست گرفت و به مجلسيان گفت: «انصاف بدهيد آيا ميتوان داماد پيامبر (ص) را با آنهمه فضل و كمال، دشنام داد؟» مجلسيان سر به زير افكندند، و سر انجام در همان مجلس طرح عمربن عبدالعزيز جا افتاد و او فرمان داد كه ديگر براي هيچكس، سبّ و لعن علي (ع) روا نيست.
منبع: خبرگزاری دانشجو
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱۰
استفاده کردیم .
حیدر مدد
از همه کسانی که با تلاش و مجاهدت در راه شناساندن و معرفی کردن مولایمان حضرت علی علیه السلام رو دارند خواهشمندم این مطالب فوق العاده و تاریخ بعد از رحلت پیامبر اکرم رو به وسیله فضای مجازی مثل تلگرام به تمام موبایل های ایرانی بفرستید تا همه گوشه ای از فضایل بی نظیر این شخصیت بزرگوار بعد از پیامبر اکرم رو بشناسند. اجرکم عند الله